loading...
مطالب زیبا و مطالب خنده دار.......هرچی که دلت بخواد
رامین بازدید : 1 جمعه 13 تیر 1393 نظرات (0)

یکی بود یکی نبود، دو تا برادر شیطون بودن که به خاطر شیطنت و شلوغیشون یه محل از دستشون شاکی بود...
دیگه هر جا که خرابکاری می شده همه می دونستن زیر سر این دوتاست...
خلاصه ی کار، پدر و مادر این دو نفر صبرشون تموم میشه و کشیش محل رو میارن و میگن: " خواهش می کنیم این بچه های ما رو نصیحت کنید؛ پدر همه رو در آوردن! "

کشیشه میگه: " باشه، ولی یکی یکی بیاریدشون که راحت تر باهاشون صحبت کنم و مشکلی پیش نیاد. "
خلاصه، اول داداش کوچیکه رو میارن.
کشیشه ازش می پرسه: پسرم! آیا میدونی خدا کجاست؟
پسره جوابشو نمیده و همین جور در و دیوار رو نگاه می کنه...
باز ازش می پرسه: "پسر جان! میدونی خدا کجاست؟ "
ولی دوباره پسره به روش نمیاره...
در نهایت دو سه بار کشیشه همین سوالو می پرسه و پسره هم به روش نمیاره...!
آخرش کشیشه شاکی میشه و داد می زنه: بهت گفتم خدا کجاست؟!
پسره می زنه زیر گریه و به سمت اتاقش فرار می کنه و در رو هم پشتش می بنده!
داداش بزرگه ازش می پرسه: چی شده؟؟؟!!!

پسره میگه: بدبخت شدیم!!
خدا گم شده، همه فکر می کنن ما برش داشتیم...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام قدمتون به روی چشم :) هر شعر یا جمله ای که به نظرم قشنگ باشه میذارم اینجا، تا شمام مثه من با خوندنشون لذت ببرین ❤ ❤ ❤
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 133
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 8
  • بازدید سال : 13
  • بازدید کلی : 878
  • کدهای اختصاصی

    

    وبلاگ استت

    وبلاگ استت

    تعبیر خواب آنلاین

    وبلاگ استت

    وبلاگ استت

    چت

    وبلاگ استت



    وبلاگ استت

    ابزار نظر سنجی

    ابزار امتیاز دهی